با من بمون مسافر این جاده های شب را
بی تو نمیتوان رفت غربت سرای شهر را
با من بگو که هستی شب را سحر کنارم
در بستری که بودی حتی نگو گناهم
با من بمون که تنهام با نارفیق غمهام
با من که از نگاهت عمری غریب شبهام
با من بمون همیشه بی تو نمی توان بود
شاید بمونه این تن ، بی روح چه میتوان سود؟
با من بگو می مونی تا آخر صداقت
عاشق می مونیم حتی اسمش بشه حماقت
با من بمون عزیزم من تشنه ی صداتم
با من بگو بمیرم من عاشق نگاتم
با من بمون که نیستش بالاتر از سیاهی
آغوش گرمت اما بود واسه من پناهی
نوشته های دیگران()