به لباس پاره من بی وفا خندید و رفتش
اون که بود پاره عشقش بی گمان ندید و رفتش
حق من بود با نگاهش به غریبه ها میدوختش
من و با پای پیاده اونو با اسب سیاهش
نون خشک سفره ی عشق بهتر از اون بی نیازه
شایدم نباشه ارزش حداقلش حلاله
ما که واسه خنده هامون تومنی ارزش نداره
با یه کفش وصله خورده دنیارو واست میاره
ما یه عمرو میرویم و خوش خیال خنده هاشیم
پر قو که ما نداشتیم دستو زیر سر میذاشتیم
ما که از خدا نخواستیم چیزی واسش کم نذاشتیم
مرد رویاهاش نبود و کفش نقره ای نداشتیم
با نگاه حسرت آمیز چشم به اون غریبه دوختیم
واسه داشتن لباسش فرش زیر پا فروختیم
من نگاهم به تو بود و تو نگاهت به غریبه
زیر بارون من شکستم کسی اشکامو نبینه
دل من واسه چشات هم شعر عاشقی سروده
با دل سیاهش اما شعرمو مفتی خریده
ما که از دنیا نداشتیم خودتو یه شاخه مریم
نفرینت نمیکنیم ما حتی تا لحظه مرگم
نوشته های دیگران()